روزے زنـے از شوهرش پرسید، فردا چه مـی ڪنـی؟
شوهرڪَفت:
اڪَر هوا آفتابـی باشد به مزرعه مـیروم
و اڪَر بارانـے باشد به ڪوهستان مـے روم و علوفه مـےچينم.
همسرش ڪَفت:
بڪَو "ان شاءالله"
شوهرش ڪَفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا بارانـے!!
از قضاءشوهر فردا ڪه بیرون رفت در ميان راه به راهزنان رسيد و اوراڪَرفتند و ڪتڪ زدند و هرچه داشت با خود بردند.
مرد نه به مزرعه رسيد و نه به ڪوهستان رفت
به خانه برڪَشت و در زد. همسرش ڪَفت: ڪيست؟
شوهر ڪَفت: ان شاءالله منم!!!
اللّه متعال مـےفرمایند ذکرمعبود* ذکر و دعا *... برچسب : نویسنده : zekremabodo بازدید : 16